آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
بلند قد سر تیغ کوهستانی
عزیز مادری غریب میان مادرانی
تو مادر هر چه آرزو هر چه صدایی
در این دریای طوفانی نهنگی
آرزوی هر چه مادر پسر از دست داده ای
آتش پاک مانده از زرتشت شعله ای
مادر آشیانه خالی دل آتشی
به هر چه فصل بی باران است میباری
مادر روشنایی چشمهای بیداری
تو آخرین برگ از تاریخ مانده ای
مادر پرچم بلند و هنوز افراشته ای
برای هر چه مادر چشم به راه تو راهی
لالایی بگو مادر امروز دلها دردمند هستند
لالایی بگو گهواره را خالی بدان
صاعقه ای که آسمان را تکان داد دزدیدند
گلوگه صبر تو را برای خود رشته کردند
مادر شکسته سرو دهن خون آلود هستی
قصه لاچین را در حبس می خوانی
مادر با تمام درد بگو به خان کلمیشی
در این سرزمین غریب فکری برای ما بکش
در میان آواهای هر چه خواننده است
اسم تو را می گویم عزیز و زیبا هستی
مادر آرزو می گوید آرزو باز می آید
کوه گل در آن رویش کرده خرمنی باز می آید
مادر سر پا به ایست راه را آب و جارو کن
پیراهن یوسف را آوردند تو بویش کن
سرزمین برای تو کنعان است عزیز جان
چشم تمام آنها بیدار است عزیز جان
بیا کوچ گم شده را راه به راه کن
کوهها را از سر راه بردار آشیانه را درست کن
آشیانه پاییز را برای مهما نها بهار کن
بیا زیبایی زمین را بین ما تقسیم کن
منبع:ttp://www.ellahmezar.ir
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع